در صورت مغایرت اطلاعات شهید ، مراتب را اعلام فرمایید باسپاس
شهید سیدغلامرضا میرسرابی
نــام :
سیدغلامرضا
نـام خـانوادگـی :
میرسرابی
نـام پـدر :
اصغر
تـاریخ تـولـد :
1343/10/16
مـحل تـولـد :
تهران
سـن :
18 سـال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
اطـلاعات بـیشتر
وضـعیت تاهل :
مجرد
شـغل :
بسیجی
مـلّیـت :
ایران
دسـته اعـزامـی :
بسیج
مسئولیت نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
درجـه نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
تـحصیـلات :
دیپلم
بـیوگـرافـی
وصـیت نـامه
شـرح شـهادت

سید غلامرضا در شانزدهم دی ماه سال ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. پدرش سیداصغر  تعمیرگاه ماشین و کارگاهی داشت که در آن به سختی کار می کرد و همواره بر کسب و لقمه حلال تأکید داشت. عاشق امام رضا(ع) بود لذا اولین فرزندش را سیدغلامرضا نامید تا غلام حضرت رضا(ع) و رهرو راه آن امام همام باشد.

مادرش خانه دار و زنی بسیار مؤمن و با خدا بود که فرزندانش را با محبت اهل بیت(ع) و خصوصا با عشق به امام حسین(ع) پرورش می داد.

از همان دوره نوجوانی بسیار پر استعداد بود. در مدرسه همیشه شاگرد ممتاز و به جهت علمی و انضباطی اغلب جزء برگزیدگان و مورد تقدیر بود.

به مباحث علم و فناوری روز بسیار علاقمند بود و مجلات علمی از قبیل مجله دانشمند را تهیه و مطالعه می کرد.

همچنین زبان انگلیسی و عربی را در سطح بسیار خوبی آموخته بود.

علاوه بر موفقیت های چشمگیر تحصیلی در رشته علوم تجربی و آمادگی کامل برای شرکت در کنکور پزشکی، در کسب علوم دینی و قرآنی نیز بسیار علاقمند و موفق بود و از شاگردان ممتاز کلاس های اصول عقاید و تفسیر قرآن بود.

گفته بود که اگر پزشک شوم، حتما یک مطب در مناطق محروم شهر دایر می کنم که بتوانم به محرومین بدون دریافت وجه خدمت کنم و بلکه از محل درآمدهای دیگر خودم، به آنها کمک هم بکنم.

آموزه های دینی و باورهای اسلامی در وجود او آنچنان عمیق بود که در رفتارش کاملا مشهود بود. تا جایی که با وجود کمی سن و سال اما همانند یک سالک الی الله و عارف متقی و متخلق رفتار می کرد تا جاییکه همواره اطرافیانش را تحت تأثیر رفتار و گفتار خودش قرار داده و دیدار او آنها را به یاد خداوند متعال می انداخت.

به گفته اقوام و آشنایان، حضور و مشاهده رفتارش حتی برای بزرگترها، شیرین ترین امر به معروف و نهی از منکرها بود.

به نظافت و بهداشت بسیار اهمیت می داد و ممکن نبود جایی برود و مسواک خود را نبرد.

با این حال که توجه او به مسواک و نظافت دندان هایش در بین اطرافیان مثل بود، اما وقتی یک تصادف، موجب آسیب و شکستگی دندانش شده بود، به مادرش گفته بود: «لذتی که در عفو هست در انتقام نیست» و از پدر و مادرش با اصرار خواهش کرده بود که مقصر حادثه را ببخشند.

به حق الناس و لقمه حلال بسیار اهمیت می داد تا جاییکه برای جبران چند عدد گردویی که در یک مسافرت، بچه های فامیل و دوستان، از باغ دیگران آورده بودند و او هم بدون اطلاع خورده بود، با خواهش فراوان و اصرار و حتی گریه از پدر و مادرش خواسته بود که ادامه سفر را به تأخیر بیندازند تا بتوانند صاحب گردوها را پیدا کرده و از او حلالیت بگیرند.

پرهیز بارز او در سنین نوجوانی از شنیدن موسیقی های حرام و دیدن زنان بی حجاب آن هم در زمان رژیم شاهنشاهی پهلوی که توجه به این مسائل در جامعه زیاد نبود، در بین اطرافیان، مشهور شده بود. تا جاییکه زنان همسایه که در آن زمان سر کوچه می نشستند، تحت تأثیر شدت حیای او قرار گرفته و بعدها خودشان به این موضوع اقرار کرده بودند که دیدن رفتار این نوجوان موجب خجل شدن ما از شرایط خودمان می شد!

یکی از آشنایان تعریف کرده بود که دیدم سیدغلامرضا با آنکه نوجوانی بیش نبود اما برای نشنیدن موسیقی حرام، در جاییکه امکان جلوگیری نداشت، در گوش خودش پنبه گذاشته بود و به شدت معذب بود.

به نماز عشق می ورزید و اهل حضور در مسجد و نمازجماعت بود. حتی در مسافرت هم اولین نفری که تقاضای توقف ماشین و اقامه نماز را می کرد، سیدغلامرضا بود.

شدت ایمان و اعمال مخلصانه او، باعث شده بود که همچون پیامبری در محله و فامیل و حتی خانواده خودش موجب دعوت اطرافیان به سوی خداوند متعال باشد.

بیشتر اوقات در مسجد باب الحوائج واقع در سه راه سلسبیل و خیابان کمیل امروز حاضر می شد و نمازهای خود را با جماعت می خوان تا جاییکه پس از شهادت نیز پیکرش را به همان مسجد آورده و بر آن نماز خواندند.

در برنامه های فرهنگی و هنری کانون سلمان نیز شرکت می کرد.

اهل هنر بود و خصوصا در رشته نقاشی استعداد زیادی داشته و بسیار توانمند و موفق بود. تابلوهای زیبایی که با رنگ روغن بر روی بوم کشیده شده اند، از وی به یادگار مانده است. و بعضا در مسابقات نقاشی نیز برگزیده شده بود. البته با مداد و خودکار نیز بسیار زیبا نقاشی می کشید تا جاییکه در کنار نامه هایی که از جبهه می فرستاد یا نوشته هایی که از وی به جا مانده است، حتما آثاری از نقاشی با خودکار به چشم می خورد.

همچنین به دستاوردهای نظامی روز جهان علاقمند بود و آخرین فناوری و دستاوردهای نظامی را از طریق مجلات تخصصی تسلیحات پیگیری و مطالعه می کرد و یکی از سوژه های نقاشی هایش همین هواپیما و تسلیحات نظامی بودند.

بصورت مستمر و جدی اهل ورزش بود و در رشته تکواندو هر روز موفقیت های بیشتری را کسب می کرد.

برای تمرین حرفه ای تکواندو در باشگاه ورزشی مجموعه دخانیات ایران ثبت نام کرده و زیر نظر اساتیدی همچون استاد فتحی توانمندی های ورزشی قابل توجهی را بدست آورده بود.

خصوصا با توجه به قد بلند و انعطاف پذیری بالای عضلاتش جزء ورزشکاران سرآمد باشگاه بود.

مرحوم پدر این شهید ضمن بیان خاطره ای در این باره می گفتند: یک روز از سیدغلامرضا خواستم از توانمندی ورزشی خودش چیزی را به من نشان دهد تا هزینه ورزش او را بدهم و اجازه دهم باز هم به باشگاه برود. او به من گفت که می توانم پای خودم را تا ارتفاع لوستر اتاق برسانم ولی ممکن است لوستر بشکند! من که باورم نمی شد در حالیکه دستش به لوستر نمی رسید، بتواند این کار را بکند به او اجازه دادم و گفتم اگر می توانی این کار را بکن تا اجازه دهم باز هم به باشگاه بروی.

او نیز چند قدم عقب رفت و آنچنان بالا پرید و پای خودش را به سمت آسمان کشید که با لوستر برخورد کرده و حباب شیشه ای آن پرتاب شده و شکست!

من که باورم نمی شد بشود چنین کاری کرد، اگر چه از شکستن لوستر ناراحت شده بودم اما دیدن این حرکت به قدری برایم جالب بود که علاوه بر آنکه از این بابت دعوایش نکردم، هزینه باشگاهش را نیز دادم که این ورزش را ادامه دهد.

استعداد در هنر و نقاشی و داشتن روحیه لطیف و عارفانه، شهید سیدغلامرضا میرسرابی را از سیاست دور نمی کرد. قبل از انقلاب علاوه بر شرکت در راهپیمایی ها، از هنر خودش نیز با کشیدن تصاویر امام خمینی(ره) برای پیشبرد انقلاب استفاده کرده و همگام با جوانان انقلابی محل فعالیت داشت و حتی یک بار در حین همین فعالیت ها در معرض دستگیری قرار گرفته بود که در مواجهه با عوامل رژیم ستمشاهی با توجه به چالاکی بدنی و ورزشکار بودنش، موفق به فرار از دست ایشان شده بود.

یک بار هم توانسته بود با استفاده از هنر نقاشی اش یک خانواده انقلابی را از مخمصه نجات دهد بدین صورت که یک نوشته کوچک «مرگ بر شاه» روی آجر آن خانه داشت باعث دردسر می شد و ممکن بود به دستگیری افرادی منجر شود که او با هنرمندی تمام که به هیچ وجه قابل تشخیص نبود، آن نوشته را به شکل یک ماشین کامیون تغییر داده بود. هر کار دیگری اعم از خط زدن یا پاک کردن که آثارش باقی می ماند نیز نمی توانست خطر را رفع کند اما با این کار سیدغلامرضا، مأمورین رده بالاتر که برای مشاهده اثر جرم! آمده بودند، به هیچ وجه موفق به تشخیص نشده و خبرچین را ملامت نیز کرده بودند که چرا یک نقاشی را «مرگ بر شاه» دیده و گزارش کرده است؟!

بعد از انقلاب نیز با بصیرت و بینش سیاسی بالایی که داشت، در هیچیک از گروهها و جریانات انحرافی که مدعی انقلابیگری بودند وارد نشده و همواره در مسیر اصلی انقلاب و پشت سر ولایت فقیه و رهبری امام خمینی(ره) حرکت می کرد.

همیشه نیز بر پیروی محض و پشتیبانی از رهبری انقلاب تأکید داشت.

چند روز قبل از کنکور پزشکی سال ۱۳۶۱ شهید شد و روی صندلی او دسته گلی گذاشتند و نوشتند:

دسته گلی که در کنکور امروز غایب بود، چند روز قبل در کنکور بالاتری پذیرفته شد و به ملکوت اعلی پیوست.

برادر کوچکترش سیدحمید نیز راه او را در مبارزه با دشمن متجاوز بعثی ادامه داد تا آنکه در سال ۱۳۶۵ در منطقه مهران مجروح و جانباز قطع نخاع ۷۰% شد و در حال حاضر در آسایشگاه جانبازان بقیةالله الاعظم(عج) سکونت دارد.

مادر بزرگوار شهید در سال ۱۳۸۶ و پدر بزرگوارش در سال ۱۳۹۹ به دیدار حق شتافته و دار فانی را وداع گفتند و مزار پاک هر دوی آنها در قطعه ۵۵ بهشت زهرا(س) می باشد.

اطـلاعات بـیشتر
جـزئیات شـهادت
تـاریخ شـهادت :
1361/07/11
کـشور شـهادت :
ایران
مـحل شـهادت :
سومار
عـملیـات :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
نـحوه شـهادت :
ترکش
اطـلاعات مـزار
مـحل مـزار :
بهشت زهرا (س)
وضـعیت پـیکر :
مـشـخـص
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
26
ردیـف :
98
شـماره :
49
تـصویر مـزار
grave shahid
اسـناد و مـدارک
خـاطـرات
کـتابخـانه
فـضای مجازی
مـحتوایـی مـوجود نـیست
مـحتوایـی مـوجود نـیست
درصورتی که تصویر، اطلاعات و یا خاطره ای مرتبط با شهید در اختیار دارید با ما به اشتراک بگذارید
ابتدا دسته بندی محتوای ارسالی خود را مشخص نمایید
گـزارش خـطای اطـلاعات
اگر تناقضی در مشخصات درج شده و مشخصات شهید وجود دارد ما را مطلع کنید