خاطره ای از شهید ناصر حنیف

باسلام و احترام. حسن جعفرآبادی مطلق هستم. برای انجام خدمت سربازی در اسفند ۶۶ به لشکر ۶ اعزام شدم که با افتخار می گویم که شهید حنیف مربی تاکتیک ما در لشکر بودند که بعد از قبول قطعنامه چادر ما در بیستون در کنار محل استراحت ایشان بود که بعد از شنیدن خبر قطعنامه (در هنگام شب) متوجه شدم که آقا ناصر گریه می کند و در حال گریه کردن از پذیرش قطعنامه ناراضی بودند و میگفتند جنگ تمام شد و من شهید نشدم.که این افتخار در عملیات مرصاد نصیبشان شد و ما جا ماندیم.روحشان قرین محبت انبیا و امامان باد.

وردپرس › خطا

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.