دیدار معشوق با وضو

?دیدار معشوق با وضو?

صبح یک روز سرد پاییزی بود و بچه‌ها توی ماشین آماده رفتن به میدان مین برای پاک‌سازی اما راننده هر چه تلاش می‌کرد ماشین روشن نمی‌شد .

امیر ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که به‌سرعت بیرون می‌پرید با خنده گفت : من می‌دونم چرا روشن نمی‌شه , صبر کنید تا من وضو بگیرم.
بچه‌ها خندیدند و راننده هم ناخدا گاه دست از تلاش برداشت .

لحظه‌ای بعد امیر که وضو گرفته بود سوار شد و به راننده گفت حالا استارت بزن , راننده هم با خنده و ناباورانه استارت زد و در کمال تعجب ماشین این بار خیلی راحت روشن شد و در میان گرد و خاکی که ایجاد کرده بود به‌طرف میدان مین رفت و البته این آخرین باری بود که بچه‌ها صورت خندان شهید امیرحسین بابائی پور را می‌دیدند و او با وضو به دیدار حق شتافت.

?قسمتی از کتاب مجموعه خاطرات “شبیخون” چاپ انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سال ۱۳۶۷

?شهید امیرحسین بابائی‌پور

۱۳۶۱/۹/۱۷ عین خوش

وردپرس › خطا

یک خطای مهم در این وب سایت رخ داده است.

دربارهٔ عیب‌یابی در وردپرس بیشتر بدانید.