بهزاد با قد و قواره کوچکش یکی از فاتحان کربلای 5 بود
یکی از فاتحان عملیات کربلای 5 بهزاد عبد الکریمی بود. وقتی به گردان آمد اول مسئول کارگزینی گردان، یقهاش را گرفت که تو باید برگردی عقب. تو به درد جنگیدن نمیخوری. یکدفعه دیدیم در گردان بلوا شده. رفتم جلو دیدم یک جوان با قد و قواره خیلی کوچک ایستاده و مردانه دارد حرف میزند که من آمدهام بجنگم تو میگویی برو عقب. او را کنار کشیدم و شروع به صحبت با او کردم. گفتم: بچه کجایی؟ گفت: خانی آباد و تک پسر خانوادهام گفتم: قد و قواره ات کوچک است و باید بری عقب. به پهنای صورت شروع کرد اشک ریختن. گفت: من با توسل به حضرت زهرا(س) اینجا آمدهام. اگر راهم ندهی خودت باید جواب حضرت را در آن دنیا بدهی. من هم ترسیدم. گفتم خب بمان. بچهها گفتند بگذار بماند او را شب عملیات در اردوگاه کوثر جا میگذاریم. شب عملیات که سوار ماشینها شدیم وقتی رسیدیم خرمشهر دیدم بهزاد آمد جلوی من و گفت: من باید با چه کسی جلو بروم؟ فهمیدم با بچهها آمده جلو. رفتیم جلوتر و رسیدیم به نونیهای کربلای5 .
ساعت عملیات شد. بچهها از خاکریز که بالا میرفتند تک تیراندازها بچهها را میزدند. مانده بودیم این خاکریز را چه کنیم. دیدم بهزاد عبدالکریمی آر پی جی یکی از بچهها را برداشته و به من گفت: اجازه میدهی من بروم؟ گفتم: اینهمه از بچهها رفتند و نتوانستند بزنند تو با این قد و قواره میتوانی؟ تو هم برو. کلاه آهنی طوری روی صورتش بود که نمیتوانستی صورتش را ببینی وقتی رفت بالا گلولههایی بود که به سمتش میآمد اما به او برخورد نکرد. این بچه وقتی شلیک کرد گفت یا زهرا(س) با ذکر الله اکبر بچهها رفتیم پشت خاکریز. وقتی بالا آمدم دیدم جمعیت عظیم عراقی در حال فرار بود و آر پی جی اصابت کرده بود. وقتی برگشتم دیدم خمپاره دست راست بهزاد را قطع کرده.