خاطره مین تی ایکس 50 (مهران)
خاطره از سید قاسم ساداتی در مورد شهید محمدرضا رحیمیان منفرد:یک روز رحیمیان به تنهایی رفته بود خط و قرار بود چند تا گرای میدان مین را برای نقشه درحال پیاده کردن بگیره وقتی برگشت دیدم یک مین تی ایکس 50 دستشه و صورتش خونی، یعنی بهتر بگم ریش پر و فرفری داشت و ریشهاش خونی بود، بهش گفتم چی شده محمد، این چیه؟ (این نکته رو بگم اونهایی که دوره های تخریب رو دیدن و کمی از مین و به خصوص تی ایکس 50 خبری دارن می دانند که عمل نکردن این مین درحدصفر می باشد، به خاطر نوع ساختی که داره و ضد آب هم هستش و پوسیدن تو کارش نیست اونو میشه توآب هم کار گذاشت.).
گفت رفتم روی همین مین (چون جهنده ترکشیه و ضد نفرات) از زمین جدا شد با شدت زیاد خورد توی صورتم و حدود 10 متری رفت بالا و افتاد جلوی پام.
صورتش رو که دیدم بدجوری ضربه خورده بود، ولی مثل همیشه هی می خندید و می گفت عجب من که باورم نمیشه چاشنی اولیه عمل کند و از زمین رها بشه ولی منفجر نشه. به همین خاطر این مین رو بیادگاری آوردم وتا اونجایی که بشه نگهش می دارم.
بعدها قبل از شهادتش بمن گفته بود که اگر شهید شدم وسایل شخصی من برای خودت باشه هرچی که صلاح دونستی بردار و اگر هم صلاح دونستی برای خانواده ام به عنوان یادگاری یکدست لباس بفرست.
بعد از شهادتش وقتی به سراغ وسایلش رفتم تا به وصیتش عمل کنم دیدم که در جبهه وسایل شخصی اون 2 عدد مین تی ایکس 50 است که عمل نکرده اند یکی از آنها را دیده بودم ولی دومی را ندیده و خبر نداشتم داستان چی بود؟ قسمت نبود با مین شهید بشه، ایشان در پدافندی کانال ماهی شلمچه با یک ترکش بسیار ریز در قلب شهید شد.