عکس ماندگار
محمدعلي به تازگي براي خودش کاپشن گرمي خريداري نموده بود. اما در يک روز سرد زمستاني ديدم او با لباسي ساده در حال خروج از منزل است، با تعجب پرسيدم:«محمد! کاپشنت کو؟» لبخندي مهربان بر لبانش نشست و گفت:«يکي از افراد را ديدم که به دليل فقر مالي قادر به خريد لباس گرم نبود، به همين علت آن را به او بخشيدم». هميشه آرزو داشت به شهادت برسد، يکبار پدرم عکسي را به او نشان داد و گفت:«ميخواهم اين عکس تو را بزرگ کنم» اما او در پاسخ گفت:«شما اين عکس را بعد از شهادتم براي حجله من بزرگ نمائيد» و بالاخره به آرزوي خود رسيد.