نمازش اغلب اول وقت بود.

روحش شاد،هر موقع اقامه نماز میکرد بقدری حس معنوی بدست میاورد،که هنگام قنوت صورتش گلگون می شد،ومن در آن لحظه محو ایشان می شدم،بقدری احساس مسئولیت درقبال سربازها و سایر نیروهای زیردست داشت،که موقع بعد مدتها می خواست به مرخصی برود دلشوره و نگرانی منطقه ترک می کرد،و قبل از حرکت به اینجانب ضمن قسم دادن میگفت گروهان را اول به خدا وبعد به تو می سپارم،برای اولین بار که در دوره فرماندهی اش به مرخصی رفت،به شیراز رفتند و یکروز زودتر برگشتند،تعدادی پتوی شخصی وچراغ والور همراه خودش آورده بود یکی از پتوها را به اینجانب هدیه کرد گفت اینها را فامیلها در شیراز خریداری کردند. روحت شاد عارف ادیب عزیز،هنوز پس از سی و اندی سال هر موقع از اطراف کریم خان به خصوص از کوچه ای که تبرک است بنام مبارک،تمام قد و با احترام می ایستم و بر حسب وظیفه فاتحه قرائت می کنم،امیدوارم که خداوند فاتحه های این حقیر را به روح وآن چهره ات که هنگام قنوت نمازت در مقابل پروردگار گلگون و نورانی می گشت برسانند،و در پایان محتاجم به دعایت ،و از طرفی نیز مرا عفو کن چرا که طی این سی و چند سال فکر می کردم مقبره ات در شیراز میباشد،البته تا کنون شیراز نرفته ام و بار ها قصد کردم که بیایم شیراز آنهم نه برای سیر و سیاحت ، بلکه حتی برای یکبار خودم را در کنار مقبره ات حس کنم تا اینکه طبق روال روز ولادت پیامبر از کریم خان در حال گذر بودم در دلم گفتم ای داد بی داد یعنی نمیخواد قسمت بشود؟ در هما لحظه و بطور آنی فضای مجازی به ذهنم خطور کرد،آدرس ر ا یادداشت کردم اگر خدا یاری کنند تا جمعه میام کنار مقبره ات و خاطرات بیشتری را باهات مرور خواهم کرد.یادت گرامی.