هم رزم شهید

خدا رحمتش کند . خیلی مومن و آقا بود. همرز هم در جبهه های کردستان بین بوکان و سقز بودیم. از روستایی بنام تورجان که مقر کومله بود به سمت بوکان از طریق یک تراکتور و تریلی مربوطه سوار بودیم که حوالی ساعت 5 بعد از ظهر در مسیر در کمین نیروهای ضد انقلاب گرفتار و به رگبار بسته شدیم. شهید در کنار من نشسته بود. آنقدر رگبار گلوله شدید بود که یک آن گروهان سوار شده بر تراکتور را به رگبار بستند و شمار زیادی شهید شدند.شهید ظاهرا در محلی از بدنش تیر خورده بود که نمی توانست حرکت کند و بچه ها خواستند که همراه ما که مجروح بودیم بیاید که نتوانستند وبعدا عناصر ضد انقلاب با تیر خلاص انان را شهید کردند.این واقعه در کنار یک مزرعه آفتاب گردان بود که همه بعداز گلوله باران به آن پناه بردند . بقیه نیز در صحرا در ودر حالی که هوا نیز رو به تاریگی بود پراکنده شدند. شهید فرد بسیار با اخلاق و مومنی بود و قران کوچکی داشت که همواره قرائت می کرد.چندین ماه در کردستان روزهای سختی را سپری کرد اما همیشه چهره ای خندان داشت. سالها بود که نمی دانستم قبرش کجاست و در بهشت زهرا پیدا نمی کردم امشب اتفاقی در اینتر نت جستجو کردم و فهمیدم که در امامزاده علی اکبر چیذر به خاک سپرده شده است که حتما به زیارتش می روم خدا رحمتش کند ودعاها راهش هم راهنمای ما باشد