یاد
خوب بیاد دارم که آخرین دیدار ما بود موقع خداحافظی ،
خداحافظی که سر شار از معنی دو برادرداشت
غرق در چشمان یکدیگر بودیم نمیدانم چه چیزی میخواستیم به یکدیگر بگویم نفس مان بند آمده بود شاید حس درونی و لرزشی در ژرفهای عمق درونم بود که میگفت آیا دیداری یا خداحافظی بار دگر و یا بارهای دگر خواهد بود و یا نه این بار آخرین بار خواهد بود، و آخرین بار شد.