خاطره

شهید عسگری امیر بسیار به مادرش علاقه داشت و همیشه به مادرش می گفت من دوست دارم برایت افتخار آفرین باشم وقتی داشت عازم جبهه می شد مادرش برای ملاقاتش به پادگان رفت به او اصرار کرد که به جبهه نرود به او گفت تو می توانی با درس خواندن و موفقیت برای کشور افتخار آفرین باشی گفت مادر جان همه ی این ها که می گویی درست اما چه چیز بالاتر از شهادت سرانجام عسگری امیر در ۲۳ اردیبهشت در عملیات الی بیت المقدس با گلوله ای که به سرش اصابت کرد به شهتدت رسید شبی که پیکر پاکش در مسجد مالک اشتر آورده شد شب جمعه بودو روز جمعه دفن گردید. او مسیر زندگی را به درستی انتخاب کرد آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند . هنوز هم اقوام و دوستان از کشورهای مختلف برای ایشان نذر می کنند و حاجت می گیرند وقتی داشت می رفت مادرش را در آغوش گرفت و فشرد و گفت مادر اگه من شهید شدم دوست دارم مانند زینب باشی و اشک نریزی هنوز هم مادرش می گوید او با در آغوش گرفتن من دلم رو آرام کرد این شهید بزرگوار هنوز هم با خانواده اش در ارتباط هست و هرجا که افراد خانواده گرفتار می شوند به کمکشان می آید و مصداق واقعی آیه گمان مبرید آنهایی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند نه آنان زنده اند و از خوان الهی روزی می خورند .