وصیت نامه
وصیتنامه شهید محمود افچنگی
وصیتنامه ها :
این وصیت نامه اندکی قبل از آغازعملیات رمضان توسط جوان 19 ساله نوشته شد. (تلنگری به جوانان امروزی ) بنام الله محبوب قلبهای عاشقان حقیقی آغاز به نوشتن وصیت نامه این فریضه الهی می نمایم. حدیث قدسی: مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، و مَن وَجَدنی عَرَفَنی، و مَن عَرَفَنی احَبّنی و مَن احَبّنی عَشَقَنی، و مَن عَشَقَنی عَشَقْتُهُ، و مَن عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ، و من قَتَلْتُهُ فَعَلَی دِیتُهُ، و مَن علی دیتُه فانا دِیتُه هر كس مرا طلب كند، مرا مي يابد و هر كه مرا بيابد، مرا مي شناسد و هر كه مرا بشناسد، مرا دوست دارد و هر كسي مرا دوست بدارد، عاشقم مي شود و هر كه عاشقم بشود، عاشقش مي شوم و هر كس را كه عاشقش بشم، او را مي كشم و هر كس را بكشم، ديه او به گردن من است و هر كس كه به گردن من ديه دارد، من خودم ديه او هستم. انالله و انا الیه راجعون خدایا تو را سپاس می گویم که ذره ای از محبت و عشق خود و اولیائت را در قلبم جاری ساختی ، خدایا شکر و سپاس مخصوص توست که چنین امتی به ما عطا کردی از جوانان سر در لاک خود فرو برده ، عاشقانی ساختی که با خون خود درخت حیات و عشق حقیقی را آبیاری می نمایند ، خدایا خضوع و خشوع در مقابل تو را شایانست که چنین جو معنوی و روح انسانی در میان جوانان ما رواج کردی که دیگر خود را نمی بینند ، بلکه چنین خوشی و خوبی را در این یافته اند تا به پیکره جامعه های انسانی روحی تازه بدهند و دستور معبودشان را عملی سازند. بارالها وقتی می نگرم به عده ای که هنوز در خواب غفلت به سر می برند و بوئی از انسانیت نبرده اند در آن موقع رنجی عظیم سراسر وجودم را فرا گرفته و به درگاهت پناه می برم از اینکه روزی در زمره چنین کسانی قرار گیرم و لذا تنها راه چاره را در این می بینم که برای هدایت چنین کسانی از تو مدد بجویم. پروردگارا من به راهنمائی محبانت هستی واقعی را در این یافته ام که از تمام علائق مادی چشم بپوشم و فقط تو را ببینم و وقتی به ذات پاک خود مراجعه نموده ام در آنجا تنها تو را دیده ام. خدای من به خودت سوگند که وقتی به اعمال پاک کودکانه می نگرم و وقتی به گریه عاشقان راه تو نظر می افکنم ، وقتی می بینم که روح انسان در این کالبد جسم جای واقعی ندارد و جسم مانند زندانی او را در بر گرفته ، و وقتی به قرآن و نهج البلاغه علی و ناله های درون شب او می نگرم دراین مواقع است که وجودم به تو گواهی می دهد. بارالها، از این دنیا با این همه پستی ها ، با این همه نیرنگ ها ، با این همه ستم ها ، با این همه زیر بار ظلم رفتن ها ، با این همه دوروئی ها ، با این همه علائق به ریاستها ، با این همه خود بینی هایش خسته شده ام و در مواقعی که لطف تو شامل حالم می شود ، پیوند وجودیم را با تو خیلی نزدیک می یابم. در آن موقع دوست دارم فریاد بزنم و تمامی رشته های وابستگی به این عالم دور از تو را پاره کنم ، بسویت پرواز نمایم به تو برسم و با تو وحدانیتی بسازم که تو خود دوست داری. اما معبودا، آیا چگونه به خود جرات دهم که تو را در کنارم ببینم و چگونه به سوی تو بیایم در حالی که لحظه به لحظه زندگیم را معصیت پر نموده است ، نافرمانی از تو در من بقدری زیاد شده که دوست ندارم با این حالت بسویت بیایم بقدری از تو شرمنده ام که به دنبال پناهنده ای می گردم تا مرا از سیطره ات خارج نماید و این شرمساری لحظه ای برطرف گردد ولی غیر از خودت به کجا پناه ببرم زیرا تمامی هستی بسوی تو باز میگردد و تمام جهان و غیر جهان تو هستی همه توئی غیر از تو چیزی وجود ندارد و پناهگاه اصلی تو هستی. خدای من، با وجود این همه گناه باز به خودت پناه می برم که تو پناهگاه هر کسی هستی که به سویت باز می گردد. خدایا گیرم که مرا بخشیدی و به بهشت روانه ام ساختی ، اما مگر نه این است که شاعر میگه : ” با زشتی عمل چه کند کسی بهشت را / ماتم سراست خانه آینه زشت را ” و لذا راه چاره را فقط در این راه یافته ام که قدم به قدم به سویت بیایم و در این راه از تو مدد بجویم زیرا به تنهایی بعید است که از این همه گناه بگسلم و این همه ضعف را برطرف نمایم. بارالها برای من یک راه بیشتر باقی نمی ماند و آن اینکه ، مرا بپذیری و کمکم کنی تا در این دنیا پاک شوم و آنگاه ای محبوب من مرا به سوی خود بخوانی روحم به طرف تو پرواز کند و با تو وحدانیت ایجاد کند. هیهات که ما انسانها بیش از اینکه از این همه نعمتهای خدا سپاسگذاری کنیم ، تماماً چشم به طمع دوخته و از خدا هی طلب می کنیم. طلب مال ، طلب آسایش ، طلب زندگی دنیوی و اخروی و طلب بهشت. خدایا، از عاقبت این اعمال به تو پناه می برم از تو می خواهم که معرفت نسبت به خود و اولیائت را به تمامی مسلمانان جهان عطا فرمائی. مسلمانانی که با وجود دیدن حقایق عینی در جامعه ها زیر بار ستم رفته ، همچنان ساکتند و به این گونه مسلمانی افتخار می کنند ، ای ننگ بر این زندگی که بدانیم به ما ظلم می شود و در عین حال با دست خود به آن جنایتکاران کمک نمائیم. و اما خدا تو خود خواستی و خود امتی را برگزیدی خود به او روح تازه دمیدی و خود به آنان رهبر عظیم الشأن دادی ، چون آنان را دوست داشتی در معرض امتحان قرار دادی ، طعم سختی را به آنان چشاندی و از این امت فولاد آب دیده ای ساختی که مقاوم در برابر ظلمهای این جهان فانی ایستاده و ندای تو را سر دادند ، خود به آنان کمک کردی پیروزشان نمودی و رنج از دست دادن عزیزانشان را به این امت عطا کردی و در لحظاتی که می رفت برای چندمین بار رشته حیات مسلمانان پاره شود ندای خود را از حلقوم این رهبر به گوش آنان رسانیدی و چون آنها به پا خواستند ، مهدی واقعی و ائمه اطهار را به کمکشان فرستادی. وقتی به اعمالمان می نگرم ، می بینم ما از خود چیزی نداریم و اندوخته ای هم از قبل نداشتیم ، همه از لطف و کرم توست و ایران اسلامی میرود تا حاکمیت خط الله را در جهان به اثبات رسانده و ریشه ظلم و فساد را بسوزاند. خدایا، این همه لطف و کرم را چگونه سپاس گوئیم آیا مگر غیر از این است که تو خود به ما همه چیز دادی و تو خود ما را دوست داشتی. آیا این جوانانی را که به جنگ می روند تو خود انتخاب نکرده ای و به آنان حکم ماموریت نداده ای و آنگاه گفته ای: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَّرْصُوصٌ . آخر مگر ما چه کرده ایم که تو این همه به ما لطف و کرم روزی داده ای. خدایا، آتش عشق نسبت به خودت این بنده حقیر را در خود می سوزاند و نیروی درونی واعظ الهی در درونم فریاد می زند و به حقانیت اسلامت و به حقانیت انقلابت گواهی میدهد. اما شرمنده ام که در عین حال نتوانستم نیروهای مادی را در وجودم مهار کنم و از خود موجودی مجرد بسازم تا تو را پرستش کند سرا پایم غرق گناه است و اعمالم ، ناشایست چندین بار می خواستم از خود قطع امید کنم ولی جرات این را نیافتم زیرا تو خود دستور امیدواری به ما داده ای و من به تو امید بسته ام و هر لحظه تلاش می کنم تا این روزنه های امید را از دست ندهم و در حالت امیدواری از تو کمک بجویم و به خودت نزدیک شوم. خدایا، لازم می بینم که هر لحظه ضعفهای بی شمار جسمی و روحی ام را برشمارم تا غرور و تکبر و ناسپاسی وجودم را نگیرد و لازم می بینم تا عظمت و بزرگی و رحمانیت و کرامت و لطفت را همیشه به یاد داشته باشم تا اینکه خود را از حد معمول بزرگتر نبینم. ضعف های کمبود فکری و بی خبری ، ناسپاسی و بی اراده ای ، ضعفهای جسمی ، طاقت نیاوردن ، گرما و سرما ، سیری و گرسنگی و هزاران ضعف دیگر که شمردنی نیست و در مقابل عظمت و بزرگی تو که همه چیز را می دانی ، وجود دانائی مطلقی ، عاشق ترین و بخشنده ترین و با کرامت ترین و خاشع و خاضع ترین خلاصه به حدی هستی که نمی شود به زبان آورد و در کلمات جاری داد اما باز هم نافرمانی ما از تو. خدایا، تو خود می دانی که مرا ببخشی یا نبخشی. اما باید از کسانی که با من در ارتباط بوده اند تقاضای گذشت و بخشش نمایم از همه می خواهم تا سریع تر از سر تقصیرات من درگذرند. از امام عزیزمان می خواهم تا مرا ببخشد ، زیرا گوئی سرباز خوبی برای او نبوده ام و خصوصاً از پدر و مادرم تقاضا دارم مرا ببخشند ، که فرزندی شایسته برای آنان نبوده ام و همچنین از خواهرانم و برادرانم. خلاصه از دوستان عزیزمان که هر چه دارم از آنان است و هرچه کسب کرده ام در مختصر آنان بوده است و در جلسات نشست و برخواست آنان بیشترین فیض ها را برده ام و در حالی که با آنان بوده ام بیشتر از هر موقع به خدا نزدیک بوده ام ، از آنان هم طلب مغفرت دارم و امیدوارم که آن عزیزان نیز قدر یکدیگر را بدانند و پیوندشان پیوندی باشد خدائی که تا کنون بوده است. از یکدیگر بیاموزید و همیشه در کسب معرفت های حقیقی کوشش نمائید. از درون بجوشید و بیشتر تفکر و دعا نمائید و مطالعه کنید که برایتان بسیار سودمند است. خلاصه ای عزیزانی که این نوشته را می خوانید خواهشمندم هر وقت احساس نزدیکی به خدا پیدا کردید با حضور قلب برای ما حقیران هم دعا کنید و از خدا برایمان طلب بخشش و دوستی نمائید که خدای تبارک و تعالی خواسته شما را مستجاب می نماید. راهتان را همچنان ادامه دهید که غیر از پیروزی و سعادت در نهایت این راه وجود ندارد والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته مورخه1361/04/22محمود افچنگی